۷ مهر ۱۳۸۸

1

اینجانب شنبه 4م مهر بعد از دوووو هفته(واو کثرت!)تعطیلات تابستانی، دانشگاه را با حضور خود مواجه کردم.صحن مقدس سیتی سنتر بسیار شلوغ بود و قیافه ها داد می زد که شلوغی ناشی از تجمع سال اولی هایی است که سرگشته دور خودشون می چرخیدن و دنبال آشنا می گشتن.


در همین اثنا(اصنا؟اسنا؟اثنی؟) نماینده ی محترم سر ظهر خبر می دهند که ساعت 3تا5 کلاس فوق العاده ی اپیدمی داریم با دکتر میم*!توجه کنین که روز اول و کلاس فوق العاده.بنده هم که ساعت 4تا6 کلاس رانندگی دارم و روز بعد امتحان شهر و غیبت در کلاس های دکتر میم هم که گناه کبیره. نزد استاد می روم.پس از چند بار بالا پایین رفتن از ساختمان پزشکی اجتماعی،بالاخره شرفیاب می شوم.استاد درباره ی غیبت می فرمایند هرطور میلتان است و این یعنی جرات داری غیبت کن!باز هم خودم را مچاله می کنم،می فرمایند به شرطی که شیرینی گواهینامه فراموش نشه و یه سفر هم ما را ببرین(البته دقت نمی کنن که با گواهینامه ی جدید تا یکسال نمیشه در جاده های بین شهری تردد کرد)،اشاره می کنم حتی تا ساعت 4 هم سر کلاس می مانم،استاد می فرمایند،ببینیم تا ساعت 4 چه بهره ای از کلاس می برید؟ ساعت 3:15دقیقه بالاخره دکترمیم تشریف میارن.بلندگو خراب است 15 دقیقه دیگر قدم می زنند تا بلندگو درست شود که نمی شود و ناچارا به بلندگوی سیم دار افتخار می دهند.دکتر تا سر ساعت 4 درباره ی روش های زندگی موثر و از این جور حرفای قشنگ قشنگ سخن می رانند و ساعت 4:5دقیقه تصادفا همزمان با خروج اینجانب از کلاس به یادمی آورند که لپ تاپ را به کارانداخته درس را شروع کنندو من پاسخ سوال استاد را می یابم که تا ساعت 4 چه قدر از کلاس بهره می برم؟! 

پس از ماهها توفیق اجباری آژانس هم نصیبم می شود تا شاید با یک ساعت تاخیر به کلاس رانندگی برسم.15 دقیقه طول می کشد که پژوی سبزی سلانه سلانه می رسد،یک خانوم پشت فرمان نشسته است.می مانم خوشحال شوم یا ناراحت؟پس از اینکه وارد شلوغ ترین راه ممکن می شویم و با آرامش بی حد خانم راننده مواجه می شوم،کم کم نگران می شوم.وارد مدرس می شویم،ترافیک غیر روان است،تصادف شده،انقدر صورتم را چنگ می زنم و حرص می خورم (نه در این حد!)که بالاخره به محل تصادف می رسیم،مثل همیشه تعجب می کنم که چرا بعد ازمحل تصادف ناگهان اتوبان خلوت می شود و قبل از آن انقدر شلوغ است؟بعد ازینکه خانم راننده درست کنارماشین های آسیب دیده توقف می کند ونحوه ی وقوع ومقصر را تحلیل می کند و ماشین های بدبخت پشت سرمان بوق می زنند و من هم ساعتم را نگاه می کنم،متوجه می شوم به دلیل وجود چنین انسان های شریفی! است که قبل از محل تصادف این طور ترافیک می شود.به هرحال هر فرد ایرانی برای خودش کارشناسی است و حیف است بدون بررسی دلایل حادثه از کنا ر تصادف بگذرد.اصلا راننده های ایرانی از بس به تماشای تصادفات دیگران نشسته و عبرت گرفته اند در صدر جدول تصادفات جهان برای خودشان هورا می کشند. بگذریم! امتحان رانندگی هم به خیر می گذرد و من می مانم و خیل عظیمی که شیرینی می خواهند.از آن جا که زهی خیال باطل،بنده همین جا اعلام می کنم به هیچ احدی بدهکارنیستم چه شیرینی چه ناهار چه هر چی.

*دکتر میم:اونایی که باید بشناسن می شناسن،اونایی هم که نمی شناسن همون بهتر نشناسن!

۳۱ شهریور ۱۳۸۸

گم نام


 ما دوست داریم آنچه را پذیرفته ایم،حقیقت محض بنگاریم و خشم زمانی به ما دست می دهد،که هر یک از تصورات ما مورد شک وتردید قرار بگیرد و به هر بهانه ای توسل می جوییم تا آنچه را باور داشته ایم،هم چنان سفت و سخت نگاه داریم.نتیجه اینکه بیشتر استدلالات ما در طلب یافتن توجیهاتی است برای تایید آنچه در گذشته باور داشته ایم.

مقدمه

سلام
اینجا قراره چی گذاشته بشه؟خوب...فکرکنم...جمله،عکس،شعر،روزنگاشت و هرچیزی که به نظرم ارزش دیدن و خوندنش رو داره.می تونین امتحان کنین و امیدوارم پشیمون نشین:)