‏نمایش پست‌ها با برچسب درشت نگاشت. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب درشت نگاشت. نمایش همه پست‌ها

۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

خودزنی


یک زمانی یک دبیر ریاضی ای می گفت اگر ما می تونستیم پروسه ای که در مغز یک
آدم هنگام حل یک مساله اتفاق می افتد رو ببینیم،می توانست به اندازه ی حرکات یک
فوتبالیست در زمین فوتبال جذاب و هیجان انگیز باشد.

کتابی هست به نام "معماهایی در منطق ریاضی" نوشته ی "ریموند
اسمولیان" که یک سری معماهای منطقی بسیار مفرح طراحی کرده در قالب داستان
هایی با قوانین خاص خودشون که  باید با استفاده از اون قوانین معماها رو حل
کنیم. سوال هاش حسابی ذهن آدم رو به چالش می کشه و جالب اینکه هیچ ارتباطی به عدد
و رقم نداره(یه جورایی ریاضی نامحسوسه،یعنی بدون اینکه بدونین،دارین از دانش
ریاضیتون استفاده می کنین.)

اولین داستان این کتاب داستان معروف بانو یا ببر،نوشته ی فرانک استاکتن می
باشد.داستان پادشاهی که به زندانیان محکوم به اعدام اجازه می دهد از میان دو اتاق
که در یکی ببری گرسنه و در دیگری بانویی زیبا است،یکی را برگزیند.اگر اتاق بانو را
انتخاب کند،به پای هم پیر می شوند،اگر اتاق ببر را انتخاب کند،جوانمرگ می
شود.حال،پادشاهی منطق دوست تصمیم می گیرد،این داستان را به شیوه ی جدیدی بازسازی
کند و این بار، زندانی، نه براساس شانس و تصادف بلکه بر اساس استدلال و تحلیل
راهنمایی های پادشاه،می تواند اتاق بانو را بیابد و از چنگ ببر بگریزد.در این پست،
آزمایش هایی را که پادشاه در روز اول روی زندانیان انجام داد،می گذارم تا اگه دوست
داشتین روی جوابش(اتاقی که زندانی باید انتخاب کند) فکر کنین و کامنت بذارین جواب
رو،تا زمانی که پاسخ ها رو هم بگذارم.پیش از شروع بگویم که صورت سوال ها شامل و
کامل و جامع ومانع است و هیچ سوال اضافه ای مجاز نیست.

آزمایش اول

زندانی پرسید:"اگر در هر دو اتاق ببر باشد چطور؟در آن صورت چه کار کنم؟"
پادشاه پاسخ داد:"این از بخت بد شما خواهد بود."
زندانی پرسید:" اگر در هر دو اتاق دختر باشد چطور؟"
پادشاه پاسخ داد:"پاسخ این پرسش را که خود می دانید!در این صورت
خوشبختی  به شما روی خواهد آورد"
زندانی پرسید:"خوب،فرض کنیم در یک اتاق،ببر و در دیگری دختر باشد،درآن
صورت چطور؟"
پادشاه پاسخ داد:"در آن صورت انتخاب شما خیلی اهمیت خواهد داشت،این طور
نیست؟"
زندانی پرسید:"از کجا بدانم که کدام اتاق را انتخاب کنم؟"
پادشاه به علامت هایی که بر در اتاق نصب شده بود ،اشاره کرد و گفت:به کمک این
علامت ها:

علامت روی در اتاق شماره ی 1: در این اتاق یک دختر است و در دیگری ببر.

علامت روی در اتاق شماره ی 2:در یکی از این دو اتاق دختر و در دیگری ببر است.

زندانی پرسید:"آیا این علامت ها درست هستند؟"
پادشاه پاسخ داد:"یکی از آنها درست است و دیگری نادرست"
اگر شما به جای زندانی بودید کدام در را می گشودید؟(با فرض اینکه زندانی بانو
را به ببر ترجیح می دهد!)

آزمایش دوم:
{به گفته ی پادشاه در این آزمایش،علامت ها یا هر دو درست هستند یا هر دو
نادرست.}

علامت روی در اتاق شماره ی 1: دست کم در یکی از این اتاق ها، یک دختر است.

علامت روی در اتاق شماره ی 2:ببر در اتاق دیگر است.


زندانی کدام اتاق را باید انتخاب کند؟

آزمایش سوم:
قوانین مشابه آزمایش دوم

علامت روی در اتاق شماره ی 1: یا یک ببر در این اتاق است یا یک دختر در اتاق
دیگر است.

علامت روی در اتاق شماره ی 2:در اتاق دیگر یک دختر است.


آیا در اتاق شماره ی 1 ببر است یا دختر؟در اتاق شماره ی 2 چطور؟

۱۵ بهمن ۱۳۸۸

گم نام

سوال: چرا مرغ از خیابان رد شد؟

ــ ارسطو: طبیعت مرغ اینست که از خیابان رد شود .
ــ موسی : و آنگاه پروردگار ازآسمان به زمین آمد و به مرغ گفت به آن سوی خیابان برو و مرغ چنین کرد و پروردگارخشنود همی گشت.
ــ مارکس : مرغ باید از خیابان رد میشد . این از نظر تاریخی اجتناب ناپذیر بود .
ــ خاتمی: چون میخواست با مرغهای آن طرف خیابان گفتگوی تمدنها بکند
ــ ریاضیدان : مرغ را چگونه تعریف میکنید؟
ــ نیچه: چرا که نه؟
ــفروید: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با این سؤال نشان میدهد که به نوعی عدم
اطمینان جنسی دچار هستید . آیا در بچگی شصت خود را میمکیدید؟
ــ داروین: طبیعت با گذشت زمان مرغ را برای این توانمندی رد شدن از خیابان انتخاب کرده است .
ــ همینگوی: برای مردن . در زیرباران
ــ اینشتین: رابطهء مرغ و خیابان نسبی است .
ــ سیمون دوبوار : مرغ نماد زن وهویت پایمال شدهء اوست. رد شدن از خیابان در واقع کوشش بیهودهء او در فرار از سنتها و ارزشهای مردسالارانه را نشان میدهد
ــپاپ اعظم: باید بدانیم که هرروز میلیونها مرغ در مرغدانی میمانند و از
خیابان رد نمیشوند .توجه ما باید به آنها معطوف باشد. چرا همیشه فقط باید
دربارهء مرغی صحبت کنیم که از خیابان رد میشود؟
ــصادق هدایت: از دست آدمها به آن سوی خیابان فرار کرده بود غافل از اینکه آن طرف هم مثل همین طرف است، بلکه بدتر
ــ شیرین عبادی : نباید گمان کرد که رد شدن مرغ از خیابان به خاطر اسلام بوده است . در تمام دنیا پذیرفته شده که اسلام کسی را فراری نمیدهد .
ــ روانشناس: آیا هر کدام از ما در درون خود یک مرغ نیست که میخواهد از خیابان رد شود؟
ــ نیل آرمسترانگ : یک قدم کوچک برای مرغ، و یک قدم بزرگ برای مرغها .
ــکافکا: ک. به آن سوی خیابان کثیف رفت . مرغ این را دید و به سوی دیگرخیابان فرار کرد، ضمن اینکه به ک . نگاهی بی توجه ووحشتزده انداخت . این ک. رامجبور کرد که دوباره به سوی دیگر خیابان برود، تا مرغ را باحضورفیزیکی خود مواجه کند ودستکم او را به احترامی وادارد که باعث گریختن مجدد او شود، کاری که برای مرغ دست کم از نظر اندازهء کوچک جثه اش دشوارترمینمود.
ــ بیل کلینتون : من هرگز با مرغ تنها نبودم.
ــ ناصرالدینشاه : یک حالتی به ما دست داد و ما فرمودیم ازخیابان رد شود. آن پدرسوخته هم رد شد
ــ طرفدار داستانهای علمی تخیلی: این مرغ نبود که ازخیابان رد شد . مرغ خیابان وتمام جهان هستی را دو متر و60 سانتیمتر به عقب راند.
ــ اریش فون دنیکن: مثل هر باردیگر که صحبت موجودات فضاییست، جهان دانش واقعیات را کتمان میکند. مگر آنتنهای روی سر مرغ را ندیدید؟
ــجرج دبلیو بوش : این عمل تحریکی مجدد از سوی تروریس جهانی بود و حق ما
برای هر نوع اقدام متقابلی که از امنیت ملی ایالات متحده و ارزشهای
دموکراسی دفاع کند محفوظ است .
ــ سعدی : و مرغی را شنیدم که درآن سوی خیابان و در راه بیابان و در مشایعت مردی آسیابان بود وی را گفتم : از چه رو تعجیل کنی؟
گفت: ندانم و اگر دانم نگویم و اگر گویم انکار کنم.
ــ رنه دکارت : از کجا میدانید که مرغ وجود دارد؟ یا خیابان؟ یا من؟
ــ لات محل: به گور پدرش میخنده هیشکی نمتونه تو محل ما از خیابون رد بشه، مگه چاکرت رخصت بده . آی نفسکش
ــ بودا : با این پرسش طبیعت مرغانهء خود را نفی میکنی
ــ پدرخوانده : جای دوری نمیتواند برود .
ــ فروغ فرخزاد : از خیابانهای کودکی من، هیچ مرغی رد نشد .
ــ ماکیاولی: مهم اینست که مرغ از خیابان رد شد.. دلیلش هیچ اهمیتی ندارد. رسیدن به هدف، هر نوع انگیزه را توجیه میکند .
ــ هیتلر: اگر ارادهء ما همچنان قوی بماند، مرغ را نابود خواهیم کرد ! فولاد آلمانی از خیابان رد خواهد شد
ــ فردوسی پور : چه میـــــــــکــنه این مرغه

۱۶ مهر ۱۳۸۸

زیرنویس




پارسال سر یکی از کلاسهای گروه معارف یه طرحی راجع به ترافیک زدم که فکر می کردم یک دیدگاه بدبینانه راجع به یکی از انواع ترافیکه که هر روز میبینم،ولی امروز با چند تا عکس حقیقی از ترافیک روبه رو شدم که دقیقا مشابه اون طرح بود و متوجه شدم اون دیدگاه اصلابدبینانه نیست و ترافیک در واقعیت به همون وحشتناکیه که در ذهن من!

به تصاویر به خصوص تصویر بالایی دقت کنید،اتفاقیه که صرفا به خاطر خودخواهی افراد می افته و سخت می شه درستش کرد:

۳۱ شهریور ۱۳۸۸

مقدمه

سلام
اینجا قراره چی گذاشته بشه؟خوب...فکرکنم...جمله،عکس،شعر،روزنگاشت و هرچیزی که به نظرم ارزش دیدن و خوندنش رو داره.می تونین امتحان کنین و امیدوارم پشیمون نشین:)