۱۴ آبان ۱۳۸۹

16

حدودا 10 سالم که بود،شاید هم کمتر،یه روز آلبوم عکسام رو باز کردم و نشستم کنارش زارزار گریه کردن،خواهر بزرگترم کنجکاو شد که چه ام شده؟ گفتم:دلم واسه بچگیم تنگ شده،نگران شده ام،دارم بزرگ می شم و بچگیم دیگه بر نمی گرده. گفت:همه بچه ها دلشون می خواد زودتر بزرگ شن،تو دلت واسه بچگیت تنگ شده؟!
از همون موقعا بو برده بودم که تو این دنیای خسته کننده ی بزرگسالی خبری نیست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر